من یک مدیک هستم

دو نذر متفاوت

چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۳۵ ق.ظ

به نام خدا...

کلمه «نذر» که به گوشمان می خورد گزینه هایی ناخودآگاه به ذهنمان می رسد که احتمالاً اولین هایش شامل خوراکی ها می شود... سه پیشنهاد اولی که همین الآن توی ذهن خودم آمد قیمه، آب و شربت هستند... دوران بچگی خودم را هم به یاد می آورم که همراه برادرم، شله زردهایی را که پدر و مادرم روز تاسوعا می پختند توی سینی های دایره ای می گذاشتیم و میان همسایه ها و رهگذران محله مان تقسیم می کردیم و واقعاً چه صفایی داشت... از صبح زود بیدار شدن و به پا کردن بساط دیگ و اجاق و آمدن عمه ها و مادربزرگ و نظارت مو به موی بابا روی پخت بگیر تا صلوات فرستادن ها و زیارت عاشورا خواندن ها و باز هم دقت بابا روی درست ریختن شله زردها داخل ظرف هایشان...

به تمامی نذرهای خوراکی احترام می گذارم و همینکه اشخاصی حاضر شده اند تا از مالشان بگذرند و غذایی، چه اندک چه بسیار، تهیه کنند، ارزشمند و محترم است... اما چند سال پیش از یک نفر شنیدم که می گفت بیشتر فکر کنید و گاهی دست به نذرهای متفاوت هم بزنید... توی این پُست از دو نذر متفاوت می نویسم. یکی را انجام داده ام و دومی را اگر خدا بخواهد در روزهای آینده انجام خواهم داد...

اول. زمستان 94، اواخر دوران طرحم بود و باید کلی تشریفات اداری را طی می کردم تا از سیستم بهداشتی_درمانی شهری که تویش مشغول به کار بودم جدا شوم... یادم می آید جمع آوری امضا از این واحد و آن واحد دوندگی داشت... دو امضای آخر مربوط به واحد حراست و رئیس شبکه می شد که یکی شان مرخصی و دیگری در شهر مجاور بود... باید تا پایان وقت اداری امضاها را می گرفتم تا فردا با کامیونی که هماهنگ کرده بودم اسباب و اثاثیه مان را ببریم به یک استان و شهر دیگر... وقت تنگ بود و نگران بودم از اینکه امضاها بماند برای بعد... در دلم نذر کردم اگر امضاها جور شود توی یکی از خانه های بهداشت که داشت نوسازی می شد چهار درخت بکارم یا پولشان را به بِهوَرز آنجا بدهم که خودش بکارد... خدا را شکر که تا پایان وقت اداری همان روز، برگه امضاها کامل شد...

دوم. سال قبل، مشکلی برای یکی از عزیزانم پیش آمد که تشخیصش برای من که پزشک عمومی بودم سخت بود ولی در هر حال چیزی که به ذهنم می رسید بیماری خوبی نبود... سرگشته و حیران و ناراحت بودم... کتاب هایم را گاهی آرام و گاهی با پریشانی ورق می زدم که چیزی دستگیرم شود اما به نتیجه رضایت بخشی نمی رسیدم... شماره ها و مشخصات متخصصین مربوطه را توی اینترنت سرچ می کردم و گاهی از اطرافیان می پرسیدم... بالاخره نوبت گرفتم و قبل از رفتن به مطب متخصص، نذر کردم که اگر نتیجه معاینات و آزمایشات خوب بود خانه ای را که توی شهر کوچکمان داشتیم برای یک سال به یک زوج جوان تازه ازدواج کرده، رایگان اجاره دهم... یادم می آید که آقای دکتر متخصص بعد از شنیدن صحبت هایم با یک معاینه ساده، خنده ای کرد و گفت: «هیچی نیست!» و چقدر دلم آرام شد... حالا، فردا پس فردا عازم شهرمان هستم که نذرم را ادا کنم... انشاالله...



پ.ن: برای نذر دومم این را اضافه کنم که خانه من و همسرم یک واحد آپارتمانی 90 متری ست در یک شهر کوچک که طبق آخرین چیزی که شنیدم 135 میلیون تومان می ارزد و حالا به خاطر اینکه دانشجوی تخصص (رزیدنت) هستیم توی یک شهر بزرگ مستاجریم، پس انداز پولی ام بیشتر از 4 میلیون تومان نیست و ماشینم یک پژو 405 است... این ها را نوشتم تا بگویم یک پزشک پولدار و بی عار و سرمست از ثروت مالی نیستم.... پس توصیه می کنم به آن هایی که چندین خانه و زمین برای خودشان و ورثه شان جمع کرده اند و بی استفاده رهایشان کرده اند، دست بقیه را هم بگیرند... از خانه ها و زمین های خالی تان استفاده کنید و این آیات را از سوره همزه به خاطر بسپارید:


وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ «1»

الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ «2»

یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ «3»

کَلَّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ «4»

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ «5»

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ «6»

الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ «7»

إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ «8»

فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «9»

«1» واى بر هر عیب جوى طعنه زن

«2» آنکه مالى جمع کرد و شماره‌اش کرد

«3» او خیال مى‌کند که اموالش او را جاودان ساخته است

«4» چنین نیست (که مى‌پندارد) قطعاً او در (آتش) شکننده‌اى افکنده شود

 «5» و تو چه دانى که (آتش) خُرد کننده چیست؟

 «6» آتش افروخته الهى

 «7» که بر دلها راه یابد

 «8» آن آتش بر آنان فرو بسته شده (و راه گریزى از آن نیست.)

 «9» در ستونهایى بلند و کشیده

 

 


  • ۹۷/۰۶/۲۱
  • medic

نظرات  (۳)

و افرادی با وجدان کاری و اخلاقی شما کم نیستند اما چه کنیم که تریبون دست اطبا و وکلای به قول شما پولدار و بی عار است.

پاسخ:
یک روزی درست می شه، یه روزی که نزدیکه
چه نذر قشنگی...
قبول باشه
پاسخ:
ممنونم
انشاالله...
چقدر خوب و خوشحال کننده
مسیرتون پر از خیر و برکت و رزق معنوی و مالی ان شالله:)
پاسخ:
ممنون 
برای شما هم همینطور باشه انشاالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">