من یک مدیک هستم

۳ مطلب با موضوع «بسته پیشنهادی» ثبت شده است

بسته پشنهادی (سه: هر چی بلدی رو کن جوجه!)

چهارشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ق.ظ

 

به نام خدا

...

همین یک ماه باقی مانده تا شروع رزیدنتی را گذاشته ام برای استراحت و طبیعتاً برای گذرانش دنبال سرگرمی بوده ام مثل کتاب، سخنرانی، بازی و... و در این ده روز گذشته با یک  پدیده جذاب مواجه شدم که شروعش از یک سایت و کانال آپارات بود... پدیده ای به اسم بازی های رومیزی (Board Game)... شاید بگویید خب همه ما منچ، مار و پله، تخته، راز جنگل و خیلی عناوین دیگر را می شناسیم و لذتش را برده ایم... اما قضیه این بار در مورد بازی های رومیزی با یک ظاهر و روش جدید است...

بازی های رومیزی جدید می توانند خیلی خیلی متفاوت تر و حتی لذت بخش تر از چیزی باشند که قبلاً با منچ و مار پله تجربه کرده ایم، طوری که حین بازی هر کدام از این بورد گیم های نسل جدید با آدم های مختلف (کودک، نوجوان، جوان و میانسال)، در یک نتیجه گیری که همگی هم بر زبان آوردیم اشتراک داشتیم: «اینا چجور به ذهنشون رسیده همچین چیزی بسازن؟!»

در ادامه سه تا از بازی هایی را که ایرانیزه شده نمونه های خارجی هستند و برای ورود به سرزمین جومانجی ها مناسب می دانم برایتان معرفی می کنم، باشد که همگی از آن موبایلمان فاصله بگیریم، دور بازی جمع شویم و توی سر و کله هم بزنیم تا شاید رستگار شویم!...  خب رفیق، هر چقدر فکر، حیله، تجربه، استراتژی، بدجنسی، شادی، غم و هیجان داری بریز وسط که بازی شروع شده...


اول. بازی « ژرفاب »:

این بازی توسط نشر بابُرکا (مخفف عبارت بازی با بُرد و کارت)، بر اساس یک بازی خارجی به اسم Deep Sea Adventure بازطراحی و تولید شده... روی جعبه نوشته شده از دو تا شش نفر... شما و رقیبانتان در این بازی یک زیردریایی مشترک دارید که باید از آن به عمق دریا شیرجه بزنید و گنج جمع کنید و هدف این است که سالم به زیردریایی برگردید تا امتیاز گنج های تصاحب شده را محاسبه کنید و طبعاً هر کس گنج های چرب تری جمع کرده برنده است...

اما نکته اینجاست که هم جمع کردن گنج و هم زنده برگشتن به زیردریایی به هیچ وجه (تأکید می کنم روی به «هیچ وجه») به این آسانی ها نیست! چرا که بر اساس قوانین بازی شما هر چقدر گنج جمع کنید، حرکتتان روی مسیر بازگشت به زیردریایی کندتر شده و علاوه بر این از اکسیژن «مشترک» شما و رقبایتان هم کاسته می شود! اینجاست که باید بین حرص برای به چنگ آوردن گنج ها، زنده ماندن خودتان و تلاش برای خفه کردن رقبایتان تعادل برقرار کنید!... من که در چند دور بازی با همسرم و پدرم، زیر آب ماندم و خفه شدم!... ژرفاب دقیقاً شما را با طمع تان بازی می دهد... تجربه اش کنید...



این هم فیلم نقد و بررسی بازی ژرفاب توسط کانال رومیز در آپارات...

 

 


دوم. بازی « گلوکز »:

این بازی توسط نشر نهالک بر اساس یک بازی خارجی به اسم Wazabi بازطراحی و تولید شده... اگر چه روی جعبه نوشته شده دو تا شش نفره ولی عملاً برای لذت بردن از آن باید حداقل سه نفر باشید و اگر چه تم و تصویرسازی روی جعبه به نظر کودکانه می آید اما برای هر سنی، به خصوص بزرگ تر ها، جذاب است!... این بازی بر پایه حال گیری از رقبایتان طراحی شده و باید تا می توانید حالشان را بکنید توی قوطی! و طبیعتاً آن ها هم در تلاش برای جبران حرکات شما برمی آیند و نمی گذراند خیلی خوشحال باشید!

داستان بازی در مورد چند تا بچه تپل است که می خواهند قند خوردن (قند=گلوکز) را کنار بگذارند که به این سادگی ها نیست... شما در نقش بچه های تپل، تعدادی قند (تاس) و تعدادی کارت در ابتدای بازی دریافت می کنید که البته روی تاس ها به جای عدد یا نقطه، چند نشانه حک شده که شما را مجبور به کاری می کند... هدف این است که هر کدام از بازیکنان تا می توانند از شر تاس هایشان (قندهایشان) خلاص شوند و هر کس زودتر دستش خالی شود برنده است... بسته به میزان بدجنسی خودتان و رقبایتان زمان بازی متغیر است و حتی یک دور سه نفره ممکن است بالای یک ساعت هم طول بکشد... این را هم تجربه کنید...


این هم فیلم نقد و بررسی بازی گلوکز توسط کانال رومیز در آپارت:




سوم. بازی « گوهر نشان » :

این بازی هم توسط نشر بابُرکا بر اساس یک بازی خارجی به اسم Splendor بازطراحی و تولید شده... روی جعبه نوشته شده دو تا چهار نفره و به نظرم برای سن نوجوان و به بالا مناسب تر است...توی این بازی خبری از تاس نیست و آن چیزی که شما را می تواند برنده بازی کند هوش در پیش بینی حرکات رقیب، ذات بازاری داشتن، اندکی شانس و باز هم فاکتور بدجنسی است!

ماجرای بازی، تلاش برای خریدن تابلوهای نقاشی معروف به کمک جواهر و سکه است و با خریدن تابلوها، هر بازیکنی که بتواند زودتر به یک امتیاز مشخص (مثلاً پانزده) برسد برنده است... طبیعتاً خرید تابلوها به سرعت و آسانی امکان پذیر نیست... شما باید یک چشمتان به جواهر و سکه های دست خودتان باشد، یک چشمتان به منابع رقبایتان و یک چشمتان هم به تحرکات و تصمیمات احتمالی شان (می دانم شد سه تا چشم!)  تا قبل از آن که بتوانند حرکت مورد نظرشان را پیاده کنند و تابلویی یا گوهری را به دست آورند، شما پیش دستی کنید و نقشه شان را خراب کنید... این بازی را هم دوست داشتم اما از آنجایی که ریاضی بنده و حس بازاریابی ام با یاکریم هایی که لب پنجره مان می نشینند فرق ندارد، هر بار با کسی بازی کردم باختم!... این بازی را هم تجربه کنید...



این هم فیلم نقد و بررسی بازی گوهرنشان توسط کانال رومیز در آپارات




اگر علاقمند شدید تا بیشتر در مورد بازی های رومیزی نسل جدید بدانید، از نقد و بررسی شان گرفته تا راهنمایی برای ساخت شان و حتی پیدا کردن کافه هایی که بر پایه ارائه «بازی های رومیزی و قهوه» تأسیس شده اند به این سایت ایرانی سر بزنید:

http://roomizgames.ir

این هم کانال آپاراتشان:

https://www.aparat.com/Roomiz

 

البته بازی های ایرانی عالی و سرگرم کننده دیگری هم مثل استوژیت، جالیز، قلمروی ستارگان، دژ، لوتوس، پی شوم، شب مافیا و... هم هستند که چون ندارمشان و تجربه بازی کردنشان را هم نداشته ام چیزی در موردشان نگفتم اما می توانید در سایت و کانال آپارت «رومیز» درباره شان بیشتر بدانید...

راستی یک نکته حاشیه ای: یک بازی ایرانی و بسیار توصیه شده و البته گران قیمت به اسم «زار» جدیداً وارد بازار بازی های رومیزی شده که تم جن گیری و رمل و اسطرلاب دارد... در زیبایی بازی، طبق گفته دیگران، جای شکی نمانده اما خواستم بدانید طبق شنیده ها حتی نگاه کردن به خطوط رمل و اسطرلاب اثرات وضعی دارد و گویا توصیه نمی شود...  

در نهایت هدفم از نوشتن این پست نشان دادن یک راه ساده و سرگرم کننده برای فاصله گرفتن از تنهایی دنیای بی سر و ته مجازی و دور هم جمع شدن و لذت بردن بیشتر در مهمانی های خانوادگی و دورهمی های دوستانه و حتی دونفره بود... امیدوارم بازی کنید و حالش را ببرید و البته حال رقبا را هم بگیرید!  :)

 


  • medic

بسته پیشنهادی (دو: آقای روایت گر)

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۸ ق.ظ

به نام خدا

خانم کتابفروش گفت: «چجور کتابی می خوای؟»

گفتم :« هر چی... فقط شبیه فلان کتاب و بهمان کتاب نباشه که حالمو بد کردن... و یکیشونم انداختم سطل آشغال!... حتی لیاقت کانکس بازیافت سر کوچه مونم نداشت!»

خندید و مثل بعضی از میوه فروش ها که می روند از پشت مغازه یا از زیر پارچه آویزان دور میزشان، جعبه میوه های خوب را بیرون می کشند، درِ کُمُدِ کوچکی را که پایین قفسه ها بود باز کرد و چند تایی کتاب گذاشت تو دستم... یکیشان 650 صفحه بود و من که کتاب های غیر درسی ام بالای 200 نرفته بود گفتم: «اینو فکر نکنم بخونم...»، گفت: «این عالیه... اصلاً نمی تونی زمین بذاریش»

وقتی کتاب 650 صفحه ای را خواندم (خوردم!) جوری که توی درمانگاه، بین مریض دیدن هایم سرم توی این کتاب بود، خیلی به علت تمام کردنش فکر کردم... من که بیشتر داستان های کوتاه، آن هم از «همشهری داستان» که بسیار گزینش شده و تاپ هستند، می خوانم و تازه بعضی هایشان را که بالای پنج شش صفحه می شوند نخوانده رد می کنم، چطور پای حرف های این غول کاغذی 650 صفحه ای نشستم و خسته نشدم؟... فقط یک مفهوم به ذهنم رسید: «روایت گری»...

داستان کتاب بزرگ درباره سه نسل از یک خانواده بود که نابود شدند! پودر شدند! بیچاره شدند! و من که مخالف سر سخت این دست داستان ها هستم، تمامش را خواندم، چون نویسنده بدبختی این سه نسل را به شیرین ترین شکل ممکن «روایت» کرده بود!... اسم کتاب بزرگ بماند برای بعد چون چیز دیگری می خواهم بگویم...

منصور ضابطیان را احتمالاً می شناسید... برنامه «رادیو هفت» او بود که شبکه بی مخاطب آموزش را در دوره ای مخاطب دار کرد!... منصور ضابطیان قدرت «روایت گری» فوق العاده ای دارد... او یک قصه گوی تمام عیار است و می داند «قوطی بگیر و بنشان» را چطور توی دست مخاطب بگذارد! همیشه به کسانی که می خواهند تازه  و یواش یواش شروع کنند به خواندن کتاب، برای اینکه خاطره ای خوب از کتاب توی ذهنشان بماند، چهار کتابی را که او نوشته، معرفی می کنم: «مارک و پلو»، «مارک دو پلو»، «برگ اضافی» و کتاب اخیرش «سباستین»...

این چهار کتاب شرح مسافرت های او به دور دنیاست... اشتباه نکنید! سفرنامه نیستند! اطلاعات تاریخ و جغرافیای شما را به هیچ وجه زیاد نمی کنند! ضابطیان از سوابق تاریخی، همسایگی، طول و عرض جغرافیایی، رهبران سیاسی، جنگ ها، اندازه بلند ترین و کوتاه ترین رشته کوها و... که توی کوله پشتی بچه مدرسه ای ها هم پیدا می شود برای شما نمی گوید! تحلیل های علمی، سیاسی، فرهنگی به خوردتان نمی دهد و سعی ندارد شما را مجبور به فرو بردن سر در «جَیب مراقبت» و «بحر تفکر» بکند!... او خیلی خیلی ساده و البته شیرین، فقط سفرش را برای شما روایت می کند...

توی این چهار کتاب، انگار منصور ضابطیان، دوربینی دستش گرفته و هر سمتی که می چرخد و چیزی می بیند به شما هم اجازه می دهد که ببینید، به خاطر همین گاهی حتی با او توی کوچه پس کوچه های شهرهای مختلف گم می شوید همانطور که او گم شده و با دیدن یک رستوران دار ایرانی توی یکی از شهرهای یونان به هیجان می آیید همانطور که او هیجان زده شده و با صبحانه خوردنش سیر می شوید! و با خوابیدنش روی یک تخت بعد از یک سفر طولانی، خستگی از تنتان بیرون می رود و... خنده دار است که تا این حد خواننده را همراه خود می کند ولی «روایتگر» بودن و «داستان گو»ی خوب بودن همین است دیگر...

پیشنهاد می کنم کتاب ها را به ترتیب تاریخ انتشارشان بخوانید: یعنی اول «مارک و پلو»، بعد «مارک دو پلو»، بعد «برگ اضافی» و آخر هم «سباستین»...

این آخری، یعنی سباستین، عالی بود...


 

  • medic

بسته پیشنهادی (یک)

پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۲ ب.ظ

به نام خدا...

مستند... مستند دیدن، از نوع حرفه ای و جنجالی اش، آن هم در این روزگاری که تلویزیون خنثی تر، آبکی تر و بی خاصیت تر از همیشه شده، بسیار لذت بخش است... انگار یک آلیسی می آید تو را با خودش به لانه خرگوش می برد تا بفهمی دنیا فقط همین مزرعه تکراری هویج نیست...

مستند هایی را که در زیر معرفی می کنم طی یک سال گذشته دیده ام و دیدنشان را به شما هم پیشنهاد می کنم:


چهارم:

«شب نامه»... یکی از عجیب ترین و پیچیده ترین پرونده های جاسوسی را در ایران بازگو می کند... نکته حیرت انگیز ماجرای «شب نامه» جایی ست که می فهمید خود شما... بله...خود خود شما هم یک تکه کوچک از پازل این پرونده هستید! یا حداقل می توانید باشید! کانال تلگرامی شب نامه بعد از انتشار این مستند هک شد و نشان داد بعضی ها دردشان گرفته! ... (برای خرید و دانلود کلیک کنید)



سوم:

«میراث آلبرتا»... سه قسمت است و درباره مهاجرت نخبه هاست. ویژگی میراث آلبرتا (البته به شرطی که هر سه قسمت را ببینید) این است که روایت های مختلفی را پیش روی شما می گذارد و آزادتان می گذارد تا خودتان قضاوت کنید... (برای خرید و دانلود قسمت «اول» کلیک کنید)، 

(برای خرید و دانلود قسمت «دوم» کلیک کنید)، (برای خرید و دانلود قسمت «سوم» کلیک کنید)



دوم:

«انقلاب جنسی»... اسم این مستند شاهکار است و چراغ هشداری را برای همه آن هایی که خودشان را به خواب زده اند اعم از سیاسی ها، فرهنگی ها، حوزوی ها، دانشگاهی ها و... روشن می کند... یادم هست که معلم بسیار دانشمند و اهل مطالعه ای داشتیم که می گفت مشکلات اساسی یک جامعه مثل یک تشت آب هستند که یک نفر یک سمت این تشت را گرفته  به تدریج بالا می آورد... رفته رفته آب در یک قسمت بیشتر و بیشتر و در یک قسمت کم تر و کم تر می شود... و اگر جلوی این روند را نگیرید، یک روزی، یک جایی تشت روی خودش برمی گردد و تمام آبش می ریزد بیرون و آن وقت برای جمع کردن آب ریخته خیلی دیر است... (برای خرید و دانلود کلیک کنید)



اول:

«سی و سه سال سکوت»... سازنده این مستند همراه یک جانباز جنگی می شود که به آلمان پناهنده ( بله پناهنده!) شده و قرار است طی هفته های آینده جراحی سنگینی روی حنجره اش انجام شود... او ممکن است دیگر نتواند حرف بزند... به همین دلیل چیزهایی را که بعد از جنگ برای ما نگفته اند (البته هنوز هم نمی خواهند بگویند) و روی سینه اش مانده، راحت می گوید... البته، بی آنکه اعتقادش را به ریشه ها و ارزش ها از دست داده باشد... (برای خرید و دانلود کلیک کنید)


 

"إن الحیاة عقیدة و جهاد"...

  • medic